واقعیت درمانی و تئوری انتخاب از دیدگاه مولانا

آن یکی می‌رفت بالای درخت
می‌فشاند آن میوه را دزدانه سخت

صاحب باغ آمد و گفت ای دنی
از خدا شرمیت کو چه می‌کنی

گفت از باغ خدا بندهٔ خدا
گر خورد خرما که حق کردش عطا

عامیانه چه ملامت می‌کنی
بخل بر خوان خداوند غنی

گفت ای ایبک بیاور آن رسن
تا بگویم من جواب بوالحسن

پس ببستش سخت آن دم بر درخت
می‌زد او بر پشت و ساقش چوب سخت

گفت آخر از خدا شرمی بدار
می‌کشی این بی‌گنه را زار زار

گفت از چوب خدا این بنده‌اش
می‌زند بر پشت دیگر بنده خوش

چوب حق و پشت و پهلو آن او
من غلام و آلت فرمان او

گفت توبه کردم از جبر ای عیار
اختیارست اختیارست اختیار

#مولانا , #مثنوی_معنوی , دفتر پنجم بخش ۱۳۳