بچه های برنده / بچه های بازنده

یکی از سرگرمی های دخترم در تابستانی که گذشت بارفیکس بود

چالشی که در عرض سه ماه  از ترس از شروع آغاز شد و به مربی‌گری دیگر بچه ها انجامید

هر روز با اشتیاق به پارک محل میرویم و تمرینات جدید و سخت تری برای خودش طراحی می‌کند و از اجرای آنها لذت میبرد

و من مثل همیشه از او می آموزم

یکی از نکات جالب تماشای بازی او ، تفاوت بین بچه هایی ست که میتوانند و آنهایی که نمیتوانند

چند نفر از بچه ها که توانایی بازی را دارند هر کدام به تنهایی شروع به بازی میکنند و تمام تمرکزشان روی کار خودشان است
گاهی تا نوبتشان شود دیگر بچه های توانا را با دقت نگاه میکنند تا نکات قوت آنها را پیدا کنند و ضمن تشویق آنها انگیزه بیشتری برای موفقیت بدست می آورند و سعی میکنند آن حرکت را انجام دهند

و اما بچه هایی که نمیتوانند معمولا یکی از رفتار های زیر را بروز میدهند:

  • در گوشه‌ای نزدیک بقیه می ایستند و با حسرت به توانمندان نگاه میکنند.
  • میله اول را در دست میگیرند و میگویند “چربه دستم لیز میخوره”
  • “دستم عرق میکنه”
  • داد میزنند “برین کنار من میخوام بیام”
  • “اصلا تو میتونی ده دور تا آخر بری و برگردی؟”
  • “اون روز رفتم ولی الان دستم درد میکنه”
  • “اوووووه      چجوری تو میتونی بری؟”
  • “من که نمیتونم”
  • “این مال بچه بزرگ هاست”
  • توی بهترین شرایط سه تا میله رو جلو میروند و می‌افتند ، بعد میروند تاب بازی میکنند

و از همه اینها جالب تر دیدن واضح و روشن دلیل ناتوانی این بچه هاست.
به جملات مادر های این بچه ها گوش کنید:

  • تو نمیتونی مامان
  • می افتی پات میشکنه
  • اون ها بدنشون آماده است
  • تو هنوز کوچیکی
  • تو نمیتونی
  • خطرناکه
  • اون کلاس میره که این قدر خوب میره
  • تو نمیتونی

به قول پروفسور وهاب زاده “باید بچه ها رو از دست شما پدرها و مادرها نجات دهیم”