سالهای کودکی و نوجوانی که در مشهد زندگی میکردم همیشه یکی از عادات مردم که برایم عجیب بود و مرا آزار میداد این بود که هنگام خرید و پرداخت پول ابتدا به فروشنده پشت میکردند و پول های خود را از فروشنده و دیگر مشتریان مخفی میکردند و سپس پول را میشمردند و به فروشنده پرداخت میکردند.
همیشه برایم جای سوال بود که این رفتار چه معنی دارد و احتمالا بی ادبی هم هست. مگر فروشنده و بقیه چشم دیدن پول ما را ندارند . برای همین با خودم عهد میکردم که هیچ وقت اینگونه رفتار نکنم.
در سالهای جوانی نیز که کتاب ” اعتماد به نفس در ده دقیقه” نوشته مجید حورایی را خواندم این مساله تقبیح شده بود.
به هر حال سالها گذشت و من دیگر در مشهد نیستم و اینگونه نیز پول پرداخت نمیکنم.
الان برای پرداخت رقمی مانند پانزده هزار و ششصد تومان تمامی پول های خود را از جیب در می آورم سه اسکناس ینج هزار تومانی جدا میکنم و برای اینکه در میان پولهای خود صد تومانی پیدا نمیکنم یک اسکناس هزار تومانی هم به فروشنده پرداخت میکنم.
فروشنده هم ضمن تعارف که قابل نداره میگه “اون صدی رو بده مهندس” خب طبیعتا من هم میگم که صد تومانی ندارم که فروشنده دوباره میگه ” چرا زیر اون دویستی دوتا بود”
اون صدی رو بده مهندس
سالهای کودکی و نوجوانی که در مشهد زندگی میکردم همیشه یکی از عادات مردم که برایم عجیب بود و مرا آزار میداد این بود که هنگام خرید و پرداخت پول ابتدا به فروشنده پشت میکردند و پول های خود را از فروشنده و دیگر مشتریان مخفی میکردند و سپس پول را میشمردند و به فروشنده پرداخت میکردند.
همیشه برایم جای سوال بود که این رفتار چه معنی دارد و احتمالا بی ادبی هم هست. مگر فروشنده و بقیه چشم دیدن پول ما را ندارند . برای همین با خودم عهد میکردم که هیچ وقت اینگونه رفتار نکنم.
در سالهای جوانی نیز که کتاب ” اعتماد به نفس در ده دقیقه” نوشته مجید حورایی را خواندم این مساله تقبیح شده بود.
به هر حال سالها گذشت و من دیگر در مشهد نیستم و اینگونه نیز پول پرداخت نمیکنم.
الان برای پرداخت رقمی مانند پانزده هزار و ششصد تومان تمامی پول های خود را از جیب در می آورم سه اسکناس ینج هزار تومانی جدا میکنم و برای اینکه در میان پولهای خود صد تومانی پیدا نمیکنم یک اسکناس هزار تومانی هم به فروشنده پرداخت میکنم.
فروشنده هم ضمن تعارف که قابل نداره میگه “اون صدی رو بده مهندس” خب طبیعتا من هم میگم که صد تومانی ندارم که فروشنده دوباره میگه ” چرا زیر اون دویستی دوتا بود”
15 دسامبر, 2011 • اين مردم نازنين